حمایتهای بیجا
دکترتجویزکردبرای جبران کم خونی ام دوواحدخون تزریق کنم .
وقتی مراجعه کردیم به طبقه پنج بیمارستان شهیدجلیلی
پس ازآزمایش به دستوردکتربایدبستری می شدم تاپتاسیم خونم که بالابودبه شرائط نرمال برگردد .
دراتاق شماره ۱۰ بایدبستری میشدم به انجارفتیم اتاق چهارتخت داشت دوتای آن خالی بود.
پرستارگفت کدام تخت راانتخاب می کنید ؟
من دیدم که روی یکی ازتختهاچندنفرهمراه یکی ازبیماران نشسته اند گرم صحبتند بااینکه کنارپنجره ومناسبتربود اماآن یکی راانتخاب کردم که سمت راست وپشت دربود .
دوسه روزی رامن آنجاماندگارشدم
چیزی نگذشت بیمار کناردستی مرخص شد ویک پیرمردبلندقد وتقریباخمیده وحدودنودساله جایگزین وی شد .
اهل روستاهای تابعه بویراحمدبود خانمش که ازنظرسن وسال ازاوجوانتربودازاول تاآخرهمراهش بود ومرتب باهم صحبت می کردند . گوشی تلفن کوچکی هم داشت که مرتب بااون صحبت می کرد .
یکی ازاین تماسهاخاص بود
کسی ازآنطرف به اوزنگ زدوخبری به اودادکه باعث عصبانیت شدیدوی شد .
خبراین بودکه دخترپسرش که ازدواج کرده است باشوهرش دعواش شده وشوهر، اوراکتک زده وبچه هایش راکه دوقلوی حدودا دوسه ساله ای هستند ازاوگرفته ورفته .
پیرمردیکپارچه آتش شد ونعوذبالله مرتب ناسزاو کفرمی گفت وفحش نثارشوهر میکردوقسم می خوردو تهدید میکردکه : مگرازبیمارستان بیرون نیاید باید اورابزندوبکشد وچنین وچنان کند وبالاخره تهدیدمیکندکه طلاق دخترراازش می گیرد. زنش هم که همراه اودربیمارستان بودگاه گاهی ازاوحمایت می کرد.وبرای اینکه ثابت کندکه دخترازشوهرش سراست وحق دارندکه طلاقش رابگیرند به من اشاره کردکه دخترشان بلندقامت وتاسینه من می رسد امابادستش اشاره می کردکه شوهرخیلی کوتاه قدوکوتوله است .
صحبتهای داغ وآتشین پیرمردتمام شده بودوخط ونشان کشیدن هاش وغرولندهای پس ازتلفنش فروکش کرده بودوتاحدودی به ساحل آرامش رسیده بود .
من ازفرصت استفاده کردم وبااوواردصحبت شدم وراجی به عواقب تصمیمش به طلاق راگوشزد کردم واینکه بچه هادراین بین بسیارآسیب می بینندصحبت کردم وازآنهاخواستم که شتابزده قضاوت نکنندوتصمیم نگیرند بلکه بهتراست که ازنزدیک قضیه رابررسی کنیدوببینیدمشکل کجاست ؟
ازکجامعلوم شاید دخترشماهم مقصرباشد ؟
واینکه طلاق به زن بیشترضربه می زندتامرد
خلاصه اینکه من کلی دراین زمینه باهاشون حرف زدم
وآندوانصافا هم خوب گوش دادند وهم اعتراضی نکردند وازظواهرمعلوم بودکه تذکرات من بی اثرنبوده است .
درهمین حین پرستارمربوطه برای انجام کارهاش وبررسی چگونگی شرائط بیماران اتاق واردشد .
وماهم به گفتگوی خودخاتمه دادیم .
اماپس ازرفتن پرستار متوجه بودم که باخانمش آهسته صحبت می کردامااینبارخانمش به رفتاردخترشان اشکال می کرد ومی گفت، اوهم بی تقصیرنیست ونبایدتنها شوهرش راگناهکاربدانیم .